خشونت چیست؟ در واقع میتوان خشونت را اینگونه تعرف کرد که استفاده از زور فیزیکی یا کلامی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی برخلاف میل خودشان. در طی سالهای اخیر بارها شنیده شده که خیلیها دلایل خشونت در کودکان را ویدئوگیمها میدانند. خیلی از خانوادهها نگران اثرات منفی بازیهای رایانهای مخصوصا ویدئوگیمهای خشونتآمیز بر روی فرزندان خود هستند اما بهتر است در این مقاله با ما همراه باشید تا در مورد این موضوع و نتیجهی تاثیر ویدئوگیمها در زندگی کودکان صحبت کنیم.
قبل از هرچیزی، چرا؟
چرا این قدر تمامی رسانهها سعی دارند همهی ایرادات و مشکلات اجتماعی، یا حداقل بخش زیادی از آنها را گردن ویدئوگیم بیاندازند. این قضیه اصلا چیز عجیبی نیست و جواب بسیار سادهای دارد.
با مراجعه به تاریخ متوجه میشویم که هرزمانی و در هردورهای از تاریخ، ایده یا تکنولوژی جدیدی در جوامع مختلف دنیا همهگیر میشود، عده زیادی با آن موافقت میکنند و عدهای هم آن را کاملا رد میکنند. این قضیه آنقدر قدمت دارد که برای هر یک از ادیان مختلف چنین داستانی پیش میآید. مثال دین مسیحیت و امپراطوری روم دقیقا به همین شکل است. یا در قرن چهارم زمانی که فیثاغورس برای اولینبار ادعا کرد، زمین گرد است تئوری او مورد قبول بسیار بود اما نهایتا به کشته شدن او توسط مخالفان منجر شد. زمانیکه روزنامهها به محبوبیت رسیدند به از بین بردن روابط اجتماعی محکوم شدند. دقیقا مانند دوران اوایل محبوبت گوشیهای هوشمند.
موضوع این است؛ هروقت فرم و ابعاد جدیدی از مدیا یا سرگرمی همهگیر میشود که نسلهای قبلی از آن استفاده نمیکنند یا درکش نمیکنند، بدیهی است که این فرم جدید برای بسیاری از ایرادات و مشکلات اجتماعی مورد سرزنش قرار بگیرد. حالا، در دوران مدرن، جدیدترین فرم سرگرمی که در کل دنیا همهگیر شده، ویدئوگیم است. ویدئوگیمها در طی 40 سال گذشته به وجود آمدند، پیشرفت کردند و مانند تمامی موارد نام برده، مورد سرزنش قرار گرفتند.
حجم زیادی از گزارشات، تحقیقات، مقالات و بحثها درباره ارتباط ویدئوگیم و خشونت در دنیای واقعی به سمت این چهارچوب جدید از هنر و سرگرمی سرازیر شده که کلمه کلیدی تمامی آنها "بازیهای خشن" میباشد.
بعضی از آنها به شما میگویند GTA باعث میشود بخواهید ماشینی را بدزدید یا Watch Dogs به گیمرها یاد میدهد چگونه به هکری حرفهای بدل شوند. همانطور که میبینید حجم اشتباه بودن این مقالات که اکثرا هیچگونه پشتوانه علمی ندارند، کاملا قابل مشاهده است. از طرف دیگر تحقیقات حرفهای توسط دانشمندان واقعی انجام شده که اشاره بهعدم وجود هیچ ارتباطی بین این دو موضوع دارند. دقت کنید، تحقیقات حرفهای و علمی انجام شده درباره این موضوع، نمیگویند بازیهای ویدئویی باعث ایجاد خشونت نمیشوند بلکه میگویند قادر به اثبات ارتباطی بین این دو موضوع نبودهاند.
همانطور که Adam Carolla از فاکس نیوز میگوید:"من فکر نمیکنم بازیهای ویدئویی باعث انجام کارهای احمقانه شوند، اما باور دارم آنها باعث میشوند آدمهای احمق کارهای احمقانه انجام دهند."
ما تحقیقات گستردهای درباره این موضوع انجام دادیم و بسیاری از مقالات ضد گیم را خواندهایم. پس برای نگاهی عمیقتر به این جنگ 40 ساله علیه ویدئوگیم با ما همراه باشید.
شما نمیتوانید هیچ مدیوم دیگری را پیدا کنید که طی 40 سال این حجم از تغییر و پیشرفت را به خود دیده باشد. ویدئوگیمها به معنای واقعی کلمه از 2 خط صاف که یک پیکسل مربعی شکل را به سمت یکدیگر پرتاب میکردند، به فیلمهای قابل تعاملی رسیدند که میتوانند از هر فیلم هالیوودی زیباتر و واقعیتر باشند. با کاراکترهایی که تو را با خود همراه میکنند، کهکشانی که میتوانید خود را در آن غرق کنید و سرگرمیای که میتوانید با دوستان و خانواده خود به اشتراگ بگذارید.
همانطور که تکنولوژی پیشرفت کرده است سطح واقعگرایی بازیها هم بالاتر رفته، ولی موضوعی در طول عمر صنعت گیمینگ وجود دارد که تغییری نکرده، چیزی فراتر از گرافیک و جلوههای بصری، فراتر از کنسولهای بازی و فراتر از گیمرهایی که بازی را خریداری میکنند. چیزی که تغییر نکرده، جنگ علیه آنها است. ویدئوگیمها در طول این 40 سال به یک چهارچوب هنری برتر و یک صنعت بزرگ تبدیل شدهاند که برای هزاران نفر ایجاد شغل کرده است اما همان بحثهای قدیمی در حال مقصر شناختن بازیهای ویدئویی برای مشکلات اجتماعی هستند. دقت کنید، ما هم تلاش نداریم بگوییم تاثیری وجود ندارد، چون این ادعا از لحاظ علمی ثابت نشده، ما میگوییم مقصر شمردن بازیها به تنهایی، باعث نادیده گرفتن بسیاری از ایرادات دیگر میشوند که احتمالا نقش پررنگتری از بازیهای ویدئویی در وقوع یک موقعیت خشونتآمیز داشته باشند. با این مقدمه، بیایید یکی از بزرگترین پروندههای جنایی که بسیاری آن را به بازیهای ویدئویی ربط دادند با هم بررسی کنیم. ویدئوگیم هم دقیقا مانند سینما ژانرهای مختلفی دارد که برای درجات سنی مختلف ساخته و پرداخته میشوند. پس اگر بدون توجه به این محدودیتها بازی را خریداری میکنید که برای سنتان مناسب نیست، وظیفه هرگونه تخریب ذهنی یا روحی با خودتان است نه کل یک صنعت بزرگ و جهانی. من هیچوقت کسی را ندیدهام که فیلمی را بهخاطر خشونت موجود در آن تخریبگر بخواند یا این هنر را برای مشکلات اجتماعی مقصر بداند. شاید بگویید این وسط نکتهای وجود دارد و آن این است که ما خودمان هم گفتیم، بازیها قابل تعامل هستند. اما منظورمان از قابل تعامل چیست؟
شما زمانی که فیلمی را تماشا میکنید هرچهقدر هم که آن فیلم خشن باشد، شما بهعنوان تماشاگر هیچگونه کنترلی روی اعمال شخصیت اصلی آن فیلم ندارید. این موضوع در ویدئوگیم کاملا برعکس است. در ویدئوگیم بازیکن کنترل کاملا بر همه کارهای شخصیت اصلی دارد. یعنی اگر شخصیت اصلی بازی کسی را به قتل میرساند یا ماشینی را به سرقت ببرد، در واقع شما اینکارها را انجام دادهاید. پس اینکه بگوییم تجربه یک بازی خشن از تماشای یک فیلم خشن مخربتر است کاملا درست گفتهایم. اما اینگونه نیست. در پاسخ به این سوال باید وارد مبحث جدیدی بشویم با عنوان جدایی فانتزی و دنیای واقعی.
جدایی فانتزی از واقعیت
در ابتدای بحث، بیایید نگاهی به مفهوم خشونت داشته باشیم. خشونت در هنر یک ابزار است، ابزاری برای تعریف داستان، ابزاری برای آموزش دادن و ابزاری برای ایجاد تعلیق و هیجان. آیا کسی به خشونت در کتابهای شکسپیر اعتراض میکند؟
کسی به داستانهای خشن در کتابهای مقدس اعتراض میکند؟
معلوم است که نه! خشونت در هر دو مثال بالا نهایتا باعث رشد و تعالی ما میشود چرا که ابزاری برای آموزش است. حرفی که میخواهم بزنم این است: شما نمیتواند هر مدیوم خشنی را فقط بهدلیل وجود خشونت کاملا سرکوب کنید.
در واقع موضوعی که این افراد قادر به درک آن نیستند، جدایی فانتزی و دنیای واقعی است. بسیاری از مقالات سعی دارند بدون هیچگونه توجیه و تحقیق علمی واقعی به شما اثبات کنند که مغز انسان قادر به شناسایی و جداسازی دنیای واقعی و فانتزی نیست، اما حقیقیت این است که مغز شما کاملا میتواند این دو را از یکدیگر جدا کند و در نتیجه اگر شما در بازی کسی را میکشید یا ماشینی میدزدید باعث نمیشود بخواهید همان کار را در دنیای واقعی تکرار کنید. برای خلاصهسازی این مبحث به یک کامنت جالب که زیر یکی از مقالات آنتیگیمری دیدم بسنده میکنم:" من یک آدم معمولی هستم و بازیهای مثل GTA و Call of Duty را انجام میدهم، ولی نمیگذارم روی من تاثیری بگذارند چرا که اینها فقط بازی هستند."
شخصی که این نظر را نوشته سعی دارد بگوید بازیها هم مانند فیلمها یا کتابها فقط نوعی سرگرمی هستند. هرچهقدر هم از تاثیرگذاری بازیها بگوییم، باز هم نهایتا بازی هستند و نمیتوانند روی روان هیچ شخصی تاثیر خاصی بگذارند.
هیچوقت هیچبازی را تجربه نکردم!
اگر بخواهم یکی از دلایل اصلی که باعث ردصلاحیت اکثر این افراد برای صحبت و نقد ویدئوگیم میشود را بیان کنیم، عدم تجربه آنان در این حوزه است. مثلا تصور کنید اگر فردی مثل یک فوتبالیست که هیچگونه تحصیلاتی در حوزه پزشکی ندارد، به برنامهای پر بیننده از یک شبکه معروف دعوت شود و به صحبت درباره بیماریهای ناشناخته بپردازد.
زمانیکه ما گیمرها، شخصی را میبینیم که با وقاحت تمام در تلوزیون میگوید:"حتی نزدیک گیم نشدم یا هیچگیمی را تجربه نکردهام و در ادامه به نقد و بررسی آنها میپردازد، همینقدر برایمان مسخره و خندهدار است. از سمت دیگر افرادی را داریم که ادعا دارند تجربه بالا و تحقیقات زیادی دارند، اما نه منبعی برای حرفهای خود ارائه میکنند نه طرز صحبتشان نشاندهنده تجربه و تعامل با دنیای بیکران ویدئوگیم است. از چنین افرادی معمولا جملاتی مثل، "تحقیقات نشان داد"، " من فهمیدهام" یا "از روی تجربه به شما میگویم" را میشنوید؛ جملاتی که معمولا افرادی که هیچ منبعی ندارند، میزنند.
تمامی این افراد نه تنها به وضوح اعلام میکنند که هیچ تجربهای از ویدئوگیم ندارند بلکه سعی میکنند خودشان را به عنوان یک متخصص در این حوزه معرفی کنند، اما هرکسی که کوچکترین تجربهای با بازیهای رایانهای داشته باشد به سرعت متوجه عدم درک آنها نسبت به مطلبی که در حال صحبت درباره آن هستند میشود، اما چرا؟
خب در کشور ما، وضعیت با کل دنیا فرق دارد، مادامی که در اکثر دنیا سعی میشود تخریب ذهنی و رفتار خشونتآمیز را به ویدئوگیم ربط دهند، در ایران مشکلات فرهنگی، اعتقادی یا حتی سیاسی را به فلان گیم که فلان کمپانی خارجی ساخته است ربط میدهند. این شبهمتخصصان با وقاحت تمام در صدا و سیما حاضر میشوند، از جملاتی مانند مثالهایی که بالا زدم استفاده میکنند تا خود را متخصصانی باهوش و باسواد جلوه دهند تا بهگونهای بسیاری از مشکلات جوانان را بهراحتی به موضوعی ربط دهند و خود را کاملا تبرعه کنند.
اکثریت این افراد به نظر بیسواد میرسند و روی صحبت آنها با مخاطبانی است که درک و تجربهای از ویدئوگیم ندارند تا دایرهای از افراد خود محقبین بسازند. این افراد فکر میکنند قطعا حرفشان درست است و هرکسی نمیتواند آن حرف را درک کند یا به آن حرف انتقاد دارد سواد کافی ندارد یا به سادگی نمیخواهد بفهمد. اجازه بدید مثالی برایتان بزنم. در یکی از برنامههای تلویزیونی معروف آمریکایی فردی در حال صحبتهای معمول درباره ویدئوگیم است. در بخشی از صحبتش میگوید:" اگر بخواهم بازیهایی را نام ببرم که شامل کشتار نمیشوند چیزی به جز Sims و Minecraft به ذهنم نمیرسد."
این در حالیاست که اگر شما تجربه حداقلی را با ویدئوگیم داشته باشید، صحبتهای این شخص دیگر برایتان اعتباری ندارد. چرا که عناوین فراوانی در دنیای گیم وجود دارند که بدون عامل قتل و کانسپت کشتن سرگرمکننده هستند. آیا نیاز دارم حتی از برنامههای غیرحرفهای که در تلویزیون خودمان پخش میشوند صحبت کنم؟
تنها سوال من این است که چرا هیچوقت منبعی برای اطلاعاتی که اعلام میکنند ندارند؟
آیا این حرفها فقط حدسیات ذهنی عدهای است؟ اینطور بهنظر میرسد!
دلیلی که گیمرها از دیدن این افراد بسیار خشمگین میشوند عمومیسازی فرهنگ گیمینگ توسط آنها است. یعنی با دیدن یک صحنه خشن از یک بازی تمام دنیای گیم را زیر سوال میبرند و گیمرها را آدمهای خشن و روانپریشی میدانند. اکثر این افراد کسانی هستند که در دهههای 60 یا 50 بزرگ شدهاند و احتمالا هیچ تجربه شخصی از ویدئوگیم ندارند اما بهدلیل نامعلومی فکر میکنند میتوانند به رسانههای بزرگ بروند و درباره آن صحبت کنند. اندرو اسمیت نویسنده مشهور آمریکایی میگوید: آدمها از چیزی که نمیفهمند میترسند و از چیزی که نمیتوانند بر آن غلبه کنند متنفراند." اکثرا هم همین افرادی که نمیتوانند بازیهای ویدئویی را یاد بگیرند یا آنها درک کنند، کسانی هستند که علیه آن صحبت میکنند.
مشکل اینجا است که این اشخاص حاضر به تجربه یک بازی نیستند و فقط فکر میکنند کلید حل کردن خشماجتماعی را پیدا کردهاند. ویدئوگیم را از بیرون میبینند. شاید جوانی را میبینند که در حال تجربه عنوان Witcher میباشد و با خود میگویند این چه تصویر وحشتناکی است. این دقیقا از بیرون نگاه کردن میباشد. شاید اگر همین فرد از آن جوان بپرسد چرا در حال کشتن این هیولاها با شمشیر هستی، آن جوان شروع به تعریف کردن داستان عمیقبازی کند. داستانی که با اقتباس از رمانهای ویچر نوشته شده و در اوج همان خشونت داستانی احساسی، عمیق و پندآموز را روایت میکند.
شبیهسازی قتل
آنتیگیمرها دائما سعی دارند بگویند بازیهای ویدئویی خشنی مثل Call Of Duty یا Battle Field مردم را آموزش میدهند که چگونه شلیک کنند و به قاتلان حرفهای تبدیل شوند، یا سری Hitman شبیهساز عملیاتهای تروریستی میدانند. من از هرکسی که تا به حال از اسلحههای گرم استفاده کرده است میپرسم "کدام بازی ویدئویی که تجربه کردید شبیهسازی بینقصی از شلیک کردن با اسلحه واقعی را داشته است؟"
اوایل مقاله گفتیم بازیها پیشرفت فراوانی داشتند و بسیار واقعیتر شدهاند. پس خیلی هم دور از ذهن نیست که اینگونه افرادی که از بیرون بازیها را میبینند تصور کنند ویدئوگیم شبیهساز بینقص است. اما همچنین گفتیم اینها فقط بازی هستند. فقط بازی! یعنی هرچهقدر هم جلوههای واقعیتری داشته باشند، نهایتا برای تفریح ساخته میشوند، نه برای شبیهسازی و آموزش قتل به گیمرها.
اجازه دهید بحث را بیشتر باز کنیم. Call Of Duty یکی از مشهورترین بازیها در سبک شوتر است که گیمپلی آن حول محور شلیک کردن میچرخد. اما اگر از اسلحه استفاده کرده باشید میدانید حتی شلیک کردن در حالت ایستاده بسیار دشوار است اما در کالآفدیوتی شما میتوانید بدوید و با یک شاتگان شلیک کنید، از ارتفاعی بپرید و بین زمین و هوا با یک اسلحه تکتیرانداز فوق سنگین، دقیقا به هدف خود شلیک کنید. به این میگویید شبیهسازی بینقص؟
آیا اصلا کنترلر پلیاستیشن به اندازه یک شاتگان یا حتی یک هفتتیر ساده وزن دارد؟
ماوس کامپیوتر لگد یک کلاشنیکوف را شبیهسازی میکند؟
اگر با همین منطق پیش برویم، پس اگر فردی در بازی FIFA حرفهای باشد، میتواند تبدیل به یک بازیکن فوتبال حرفهای شود یا اگر کسی Need For Speed بازی کند تبدیل به راننده حرفهای میشود. بازیها فقط بازی هستند! بازیها نمیتوانند و تلاش هم نمیکنند شبیهسازی بینقص از هیچ فعالیتی باشند به یک دلیل ساده، اگر بازیای تلاش کند دنیای واقعی را بازسازی کند، تمامی سرگرمی و هیجان آن از بین میرود. ما بازی میکنیم تا قادر به انجام کارهایی باشیم که در دنیای واقعی نمیتوانیم و بازیسازان هم از این موضوع با خبر هستند.
پدران و مادرانی که نگران فرزندشان هستند
نگرانی والدین درباره کارهایی که فرزاندان آنها انجام میدهند اجتناب ناپذیر و کاملا عادی است. حالا فکر کنید کودکی درحال تجربه بازیهای ویدئویی است و والدین او در اخبار از یک آدم بیسواد میشنوند که بازیهای ویدئویی باعث به وجود آمدن خشونت در فرد میشوند.
با این شرایط به وجود آمدن احساس نگرانی در والدین بدیعی است. اما آیا ما از کودکان خودمان وحشت داریم؟
آیا فراموش کردهایم که کودکان هم شهروند محسوب میشوند و آزادی تجربه دارند؟
فکر میکنیم کودکانمان آنقدر شیطانی، بدون فکر و حتی ذهن سادهای دارند که فقط یک بازی ویدئویی کافی است تا به فکر قتل بیافتند؟
چرا فکر میکنیم کودکان آنقدر میل شیطانی دارند که یک تجربه خشونتآمیز کافی است تا برای کشتن فرد دیگری آماده باشند؟
من بابت زبان تندی که در این بخش استفاده میکنم پیشاپیش عذرخواهی میکنم اما اگر فرزند شما رفتار خشونتآمیزی دارد، احتمالا مشکل از تربیت و رفتاری است که خود شما با آنها داشتهاید. من نمیگویم ویدئوگیم بیتاثیر است، اما اگر کودک شما نشانههای افسردگی دارد بیشتر تقصیر گردن خود شما به عنوان والدین آن کودک است. اگر به دنبال دلیلی برای خشونت بیدلیلی هستید که از کودکتان میبینید از خودتان بپرسید چندبار او را باعث سرخوردگی کردید؟
چندبار بر سر او فریاد کشیدید؟
چهقدر او را درک نکردهاید؟
حتی در همین مورد هم نمیخواهید او را درک کنید و شاید در تجربه بازیهای ویدئویی همراه او باشید. بلکه فقط تفریح مورد علاقه او را محکوم میکنید، متوجه هستید؟
این یعنی سرخوردگی و نتیجتا خشم بیشتر برای کودک. تمام حرف من این است که اگر به دنبال دلیلی برای رفتار نامناسب کودک خود هستید، اگر واقعا عاشق او هستید به دنبال دلایل اصلی و ریشهایتر باشید و برای رفع عذاب وجدانتان از رفتار نادرست خود، ویدئوگیم را محکوم نکنید. سال 1992 اولین نسخه از سری مورتالکامبت منتشر شد که اولین بازی ویدئویی با نمایش عریان خشونت و خون در بازی بود. همین موضوع خشم رسانهای زیادی را برافروخت و باعث به وجود آمدن ESRB و دیگر سیستمهای محدودیت سنی بازیها شد. کمپانی که تنها وظیفهاش تعیین محدودیت سنی برای تجربه بازیهاست تا مصرفکنندگان بدانند با خرید این محصول چه نوع محتوایی را تجربه خواهند کرد. پس نمیتوانید بگویید هرفردی با هر سن و سالی میتواند با ویدئوگیم خشونت را تجربه کند و خون بریزد. طبیعتا جوانان و افراد بالغ درک بهتری از تجربیات و دنیای اطراف دارند پس قطعا محتواهای خشنتر نباید در دسترس کودکان باشد. همانطور که گفتیم ESRB به همین منظور ایجاد شده است. پس نمیخواهم بگویم که به فرزندتان اجازه دهید هر گیمی را تجربه کند بلکه میگویم اگر عنوانی بیشازحد برای کودکتان خشن است، فکر نکنید تمام دنیای گیم اینگونه باشد. این وظیفه شما است که برای فرزندان خود بازیهایی را تهیه کنید که برای ردهسنی او مناسب باشد. Bonnie Ross مدیر کل استودیوی 343 میگوید:" پیشنهاد من این است، فرزندان شما بهصورت اجتناب ناپذیری بالاخره ویدئوگیم را تجربه خواهند کرد. با آنها بازی کنید و با محدودیت گذاشتان روی او بین خودتان و فرزندتان فاصله نسازید. با او بازی کنید تا بتوانید محتوایی که در حال تجربه است را کنترل کنید و اگر برایش سوالی پیش آمد پاسخگو باشید." نکته اصلی اینجا است که اگر شما فقط به محدود کردن فرزندتان بپردازید در واقع او را از تجربههای جدید میترسانید.
سخن آخر
نکتهای که در نظر ما باید در نهایت به آن اشاره کرد این است: در طول 20 سال گذشته درصد جرمهای خشونتآمیز افت کرده، درصد دستگیری جوانان و نوجوانان پایین آمده اما فروش بازیهای ویدئویی حتی خشونتآمیزترین آنها رشدی فراتر از 5 برابری داشته است. با این منطق و آمار رسمی، حتی میتوان گفت: ویدئوگیم به سلامت روانی جامعه کمک فراوانی کرده است. همگی از تیراندازیهای اخیر آمریکا با خبر هستیم. بسیاری از مقامات آمریکایی برای اینکه فشار را از خود بردارند سعی میکنند تقصیر را گردن بازیهای ویدئویی بیاندازند. اما سخنان دکتر پاتریکمارکی، پروفسور بخش روانشناسی و علوم مغزی از دانشگاه ویلانوا، کاملا برعکس این قضیه هستند. دکتر مارکی میگوید: "ربط دادن ویدئوگیم به تیراندازی اخیر بسیار دشوار است. هیچگونه تعریف علمی و مدرک قابل استنادی مبنیبر ارتباط بازیهای ویدئویی یا هرگونه رسانه خشنی به این تیراندازیهای وجود ندارد. طبق تحقیقاتی که ما در آزمایشگاههای خود به عمل آوردیم، این بازیهای تاثیر بسیار اندکی در افکار و ضمیر خودآگاه ما دارند و نمیتوانند در رفتارهای ما تاثیر زیادی داشته باشند. در ادامه از دکتر مارکی پرسیده میشود: تاثیری که این بازیها برروی انسانهای که جنون دارند چهطور؟
آیا بازیها میتوانند در آنها باعث جرقهای شوند که نهایتا به قتل در دنیای واقعی منجر شود؟
پاتریکمارکی در پاسخ به این سوال گفت:"مشکل اینجا است که ما هنور نمیدانیم، هیچ تحقیقی در اینباره صورت نگرفته و برای محققان حوزه من بسیار غیرمسئولانه میباشد که برروی یک یا دو نفر تحقیق کنند و نتیجه را به عموم افراد انتقال دهند. من فکر میکنم با ارتباط دادن این دو در واقع داریم به کوچکترین عامل نگاه میکنیم و اینکار به پیدا کردن دلیل واقعی این اتفاقات کمکی نمیکند. به نظر من مهمترین عامل خود فرد شلیککننده است. همین الان هم گزارشاتی را میبینیم که حاکی از جنون و اسکیزوفرنی در فرد تیرانداز میباشند. این دو بیماری در حوزه بسیار جدی محسوب میشوند و کاملا میتوانند عاملی برای افکار خشونتآمیز و نهایتا انجام آنها باشند. با این صحبتها مسئولان سعی دارند ذهن مخاطب را از دلایل واقعی دور کنند و به نحوی خود را از هرگونه تقصیر تبرئه کنند. تمامی مقالات و گزارشات ضدگیمینگ، هنوز موفق به توجیه و اثبات هیچگونه ارتباطی بین ویدئوگیم و خشونت در دنیای واقعی نشدهاند. این نظرات و سخنان عموما توسط افرادی زده میشود که تجربهای از ویدئوگیم ندارند و از هرگونه اعتباری محروم هستند. این درحالی است که اشخاصی با تحقیقات علمی واقعی، پروفسورهای متخصص در این حوزه و مقالات علمی قابل استناد هیچکدام قادر به اثبات این موضوع نبودهاند.
پوریا یعقوبی
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید
برای ثبت نظرات، نقد و بررسی شما لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
افزودن نظر جدید